نام کوهی است به نزدیکی تعار بقبله ابلی در دیار سلیم که بدون گیاه است کندی می گوید: بعضی ها در باره آن ساخته اند: و ما الخرب الدانی کان قلاله نجات علیهن الاجله هجد. (از معجم البلدان یاقوت)
نام کوهی است به نزدیکی تعار بقبله ابلَی در دیار سلیم که بدون گیاه است کندی می گوید: بعضی ها در باره آن ساخته اند: و ما الخرب الدانی کان قلاله نجات علیهن الاجله هجد. (از معجم البلدان یاقوت)
نام کوهی به ماوراءالنهر. کوهی به نخشب. (یادداشت بخط مؤلف) : وزانکه گفتم کوه خشک مرا ملک است به خشک چوبی مالک کشید بردارم هر آنچه کوه خشک سنگ داشت بر سر من زدند و هیچ فذلک نمیشود کارم دریغ کوه خشک باز می نیارم گفت که سنگسار کند مالک و سزاوارم. سوزنی (دیوان چ 1 صص 63-64). ازخشک تا هزار میخ گزی آن من نیست ملک و دهقانی. سوزنی
نام کوهی به ماوراءالنهر. کوهی به نخشب. (یادداشت بخط مؤلف) : وزانکه گفتم کوه خشک مرا ملک است به خشک چوبی مالک کشید بردارم هر آنچه کوه خشک سنگ داشت بر سر من زدند و هیچ فذلک نمیشود کارم دریغ کوه خشک باز می نیارم گفت که سنگسار کند مالک و سزاوارم. سوزنی (دیوان چ 1 صص 63-64). ازخشک تا هزار میخ گزی آن من نیست ملک و دهقانی. سوزنی
دهی از دهستان پشتکوه باشت بابوئی که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است. 250 تن سکنه دارد که از طایفۀ باشت و بابوئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان پشتکوه باشت بابوئی که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است. 250 تن سکنه دارد که از طایفۀ باشت و بابوئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کوهی است. (منتهی الارب). کوه مرتفع شامخی است در طرف پایین عسفان که مسکن قرود است. در اینجا عقبه ای است که راه مسافر عسفان به ناحیۀ حجاز است و آن را خریطه گویند. (از معجم البلدان)
کوهی است. (منتهی الارب). کوه مرتفع شامخی است در طرف پایین عسفان که مسکن قرود است. در اینجا عقبه ای است که راه مسافر عسفان به ناحیۀ حجاز است و آن را خریطه گویند. (از معجم البلدان)
یکی از دهستانهای بخش کهنوج که در شهرستان جیرفت واقع است و از 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ گر می باشد و 1280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستانهای بخش کهنوج که در شهرستان جیرفت واقع است و از 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ گر می باشد و 1280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
نام محله ای است بسیار تنگ در اصفهان. (آنندراج) : اثری هیچ نباشد ز دهانت که ترا کوچۀ تنگ شکر راه گریز دهن است. محسن تأثیر (از آنندراج). حرف از آن لب چه عجب مختصر آید بیرون باید از کوچۀ تنگ شکر آیدبیرون. محسن تأثیر (از آنندراج)
نام محله ای است بسیار تنگ در اصفهان. (آنندراج) : اثری هیچ نباشد ز دهانت که ترا کوچۀ تنگ شکر راه گریز دهن است. محسن تأثیر (از آنندراج). حرف از آن لب چه عجب مختصر آید بیرون باید از کوچۀ تنگ شکر آیدبیرون. محسن تأثیر (از آنندراج)
نام کوهی است و یوم البشر را بنام یوم الحجاف نیز خوانند. (از مجمع الامثال میدانی). و رجوع به یوم و متن مزبور شود، قشر بیرونی پوست. و قشر درونی را ادمه گویند. (ناظم الاطباء). بیرون پوست. (السامی فی الاسامی). در تداول تشریح چنانکه میرزا علی آرد: بشره مرکب از دو طبقه است یکی سطحی که بشرۀ حقیقی است و دیگری غائر که جسم مخاطی مالپیکی است. بشره طبقۀ قرنی بدون حسی است که کاملاً مهندم بر جسم حلیمی و دارای دو سطح است: اول سطح خارجی آنرا شکنجها و شیاره هایی که ذکر شده ثقبه های وسیعی است که معبر موهها و فوهات جرابهای دهنی و مجاری عرقند. دویم سطح داخلی که بسطح حلمی ادمه ملاصق و بواسطۀ خانه خانه های صغار زیادی که حلیمه ها در آنها مستقر و مثل غلافی آنها را احاطه نموده اند حفر شده است. گاهی دو حلیمه در یک لولۀ بشره جمع میشوند از سطح داخل بشره و از فزونیهایی که در کنارهای سنخها حاصل شده اند استطالهای شعریۀ بسیار دقیقی خارج میشوند که همان مجاری مخرجۀ غدد حامل عرقند که در خارج بشره باز میشوند استطالهای دیگر از آن خارج شده بمجاری مخرجۀ غدد دهنیه و بجرابهای شعریه میروند بقسمی که بهر سو یک غلاف بشره احاطه مینماید. بالجمله در مجاری غدد عرقیه ورقۀ بشره بسیار نازک میشود. (از تشریح میرزا علی). و رجوع به ص 691 به بعد همین کتاب شود، در فارسی اغلب بر ظاهر پوست چهره و خود روی و گونه ها اطلاق شود: و کسری را بمشاهدات اثر رنجی که در بشرۀ برزویه هرچند پیداتر بود رقتی عظیم آمد. (کلیله و دمنه). که اثر تغیر در هیأت و بشرۀ همایون توان دید. (سندبادنامه ص 222). و آثار تغیر و تفکر در بشرۀ میمون که صحیفۀ اقبال و دیباچۀ جلال است مشاهده میتوان کرد. (سندبادنامه ص 38). از آنجا که حس بشریت است با حسن بشرۀ او میلی بود. (گلستان)
نام کوهی است و یوم البشر را بنام یوم الحجاف نیز خوانند. (از مجمع الامثال میدانی). و رجوع به یوم و متن مزبور شود، قشر بیرونی پوست. و قشر درونی را ادمه گویند. (ناظم الاطباء). بیرون پوست. (السامی فی الاسامی). در تداول تشریح چنانکه میرزا علی آرد: بشره مرکب از دو طبقه است یکی سطحی که بشرۀ حقیقی است و دیگری غائر که جسم مخاطی مالپیکی است. بشره طبقۀ قرنی بدون حسی است که کاملاً مهندم بر جسم حلیمی و دارای دو سطح است: اول سطح خارجی آنرا شکنجها و شیاره هایی که ذکر شده ثقبه های وسیعی است که معبر موهها و فوهات جرابهای دهنی و مجاری عرقند. دویم سطح داخلی که بسطح حلمی ادمه ملاصق و بواسطۀ خانه خانه های صغار زیادی که حلیمه ها در آنها مستقر و مثل غلافی آنها را احاطه نموده اند حفر شده است. گاهی دو حلیمه در یک لولۀ بشره جمع میشوند از سطح داخل بشره و از فزونیهایی که در کنارهای سنخها حاصل شده اند استطالهای شعریۀ بسیار دقیقی خارج میشوند که همان مجاری مخرجۀ غدد حامل عرقند که در خارج بشره باز میشوند استطالهای دیگر از آن خارج شده بمجاری مخرجۀ غدد دهنیه و بجرابهای شعریه میروند بقسمی که بهر سو یک غلاف بشره احاطه مینماید. بالجمله در مجاری غدد عرقیه ورقۀ بشره بسیار نازک میشود. (از تشریح میرزا علی). و رجوع به ص 691 به بعد همین کتاب شود، در فارسی اغلب بر ظاهر پوست چهره و خود روی و گونه ها اطلاق شود: و کسری را بمشاهدات اثر رنجی که در بشرۀ برزویه هرچند پیداتر بود رقتی عظیم آمد. (کلیله و دمنه). که اثر تغیر در هیأت و بشرۀ همایون توان دید. (سندبادنامه ص 222). و آثار تغیر و تفکر در بشرۀ میمون که صحیفۀ اقبال و دیباچۀ جلال است مشاهده میتوان کرد. (سندبادنامه ص 38). از آنجا که حس بشریت است با حسن بشرۀ او میلی بود. (گلستان)